جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۹۰

۱

چرا به کار من ای جان وفا نکردی هیچ

به حال خسته دلان جز جفا نکردی هیچ

۲

چرا ز لعل لب آبدار خود کامم

شبی ز روی ارادت روا نکردی هیچ

۳

طبیب درد منی راست گو که از چه سبب

ز روز وصل دلم را دوا نکردی هیچ

۴

به لطف با همه کس در میان و بس شادان

به بخت ما بجز از ماجرا نکردی هیچ

۵

بسی خطاب کشیدم ز روز هجرانت

به وصل ما تو به غیر از خطا نکردی هیچ

۶

چو سرو ناز خرامیده ای میان چمن

نظر ز روی عنایت به ما نکردی هیچ

۷

تو پادشاه جهانی و من گدای غریب

ترحمی ز چه رو بر گدا نکردی هیچ

تصاویر و صوت

نظرات