
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۴۰۶
۱
هیچ کس در غم ایام چو من خوار مباد
این چنین خسته جگر بی دل و بی یار مباد
۲
چون من سوخته ی خسته جگر هیچ کسی
در شب محنت هجر تو گرفتار مباد
۳
من ز غم خوارم و غمخوار ندارم چکنم
در ره عشق تو کس چون من غمخوار مباد
۴
چون بجز لطف تو ای دوست مرا یاری نیست
جز غم عشق توأم در دو جهان کار مباد
۵
ترک مست تو بیازرد مرا دل به جفا
مکن ای دوست کسی در پی آزار مباد
۶
با سر زلف دوتای تو که چین بر چینست
نافه ی مشک ختن در همه تاتار مباد
۷
با وجود خط چون سنبل تر بر قمرت
در همه ملک جهان طبله ی عطّار مباد
تصاویر و صوت

نظرات