جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۳۷

۱

تو نظر کن که بت من چه جمالی دارد

بر لب چشمه حیوان خط و خالی دارد

۲

مه و خورشید بهم کس نتواند دیدن

تو ببین بر سر خورشید هلالی دارد

۳

هست خوبان جهان را همه حسن و خط و خال

دل من با سر زلفین تو حالی دارد

۴

در شکنج سر زلف تو وطن ساخت دلم

وز فروغ مه و خورشید ملالی دارد

۵

گر تصوّر کند آن یار که من از در او

باز گردم به جفا فکر و خیالی دارد

۶

تو مکن تکیه برین دور جفاجوی که هم

محنت و دولت ایام زوالی دارد

۷

حسن چون یافت کمالی بکند میل زوال

حسن روی تو بهر لحظه کمالی دارد

۸

حسدم نیست به مال و نه به جاه و نه به ملک

بر کسی هست که با دوست وصالی دارد

۹

چون وصالم ز جمال تو میسّر نشود

مردم دیده ی من خیل خیالی دارد

تصاویر و صوت

نظرات