جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۳۸

۱

دل من با سر زلف تو هوایی دارد

دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد

۲

رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم

دل من روشنی و نور ز جایی دارد

۳

شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود

نیک دانم چه غم از حال گدایی دارد

۴

ای گدایی در دوست به از سلطانی

آخر از کوی تو درویش نوایی دارد

۵

گرچه سرو از همه اسباب جهان آزادست

حالیا در نظرش نشو و نمایی دارد

۶

شتر مست که از خوان جفا مجروحست

ناله ای می کند و یاوه درایی دارد

۷

در جهان گرچه عزیزست بسی درّ خوشاب

پیش لعل لبت آخر چه بهایی دارد

تصاویر و صوت

نظرات