
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۴۵۵
۱
منم از درد هجران چون گلی زرد
شکفته در فراقت با غم و درد
۲
به درد روز هجرانت نگارا
جدا کردی مرا از خواب و از خورد
۳
به غم جفتم ز درد دوری تو
چرا داری ز وصل خود مرا فرد
۴
شدم در ششدر هجران گرفتار
از آن تا باختم با عشق او نرد
۵
منم با درد آن عشق پری روی
همیشه با دلی گرم و دمی سرد
۶
نه مرد عشق او بودم ولیکن
بود فرقی تمام از مرد تا مرد
۷
جفا از سر گرفتی با من ای دوست
که گفتت کز وفا و عهد برگرد
۸
ربود از ما قرار و صبر و آرام
چرا با ما نگارینم چنین کرد
۹
خبر داری که در ایام هجرت
غم عشقت بر آورد از جهان گرد
نظرات