جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۶۰

۱

طبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد

امید ما ز لب خود روا نخواهد کرد

۲

بسی امید مرا داد بر وفا چه کنم

عجب گر آن بت سرکش جفا نخواهد کرد

۳

چنین که من اثر وصل او همی بینم

به قول خویش همانا وفا نخواهد کرد

۴

گرفت دامن وصلش به صد امید دلم

یقین که دست طلب زو رها نخواهد کرد

۵

اگرچه هست بلای دل من آن بالا

دل ضعیف به ترک بلا نخواهد کرد

۶

به درد هجر گرفتارم آن صنم زین بیش

مگر به درد و غمم مبتلا نخواهد کرد

۷

مرا چو جان جهان و جهان جانست او

یقین که جان ز جهانی جدا نخواهد کرد

تصاویر و صوت

نظرات