
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۴۶۸
۱
تا چند دل از هجر تو بیهوش توان کرد
زهر شب هجران رخت نوش توان کرد
۲
آتش چه زنی از رخ خود در من از این بیش
بر آتش هجران تو سر پوش توان کرد
۳
یکباره بکش تا برهم از غم هجران
بر آتش غم تا به کی این جوش توان کرد
۴
با آنکه جفا بر من دلداده پسندی
ای دوست وفای تو فراموش توان کرد
۵
گر وصل نباشد صنما دست وفا را
با خیل خیال تو در آغوش توان کرد
تصاویر و صوت

نظرات