جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۷۳

۱

تا نگارین رخ دلبند ز ما پنهان کرد

خانهٔ صبر من دلشده را ویران کرد

۲

حال بیچاره خود از عشق تو خون بود ولی

تیغ ایام فراق تو گذر بر جان کرد

۳

حال درد دل خود را چو بگفتم به طبیب

هم ز عنّاب لب لعل تواش درمان کرد

۴

دیده هر چند بعیدست ز روی چو مهت

لیک در عید رخت جان و جهان قربان کرد

۵

گر ز دل جان طلبد آن صنم خوب خصال

هرچه او خواست ز بیچاره دل ما آن کرد

۶

دل مسکین به تکاپوی تو از پا ننشست

آخرالامر که تا جان به سر جانان کرد

۷

یک دم از لعل لب خویش مرا کام نداد

تا مرا گرد جهان خسته و سرگردان کرد

۸

دل بدزدید و نیارست نگه داشتنش

آن همه فتنه و آشوب دو چشمش زان کرد

۹

روی بنمود و دگر باره ز ما گردانید

تا به هجران چو سر زلف خودم پیچان کرد

تصاویر و صوت

نظرات