جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۸۰

۱

نه صبر از وصل جانان می توان کرد

نه هجران بر خود آسان می توان کرد

۲

نه با دل بر توان آمد به تدبیر

نه از وصل تو درمان می توان کرد

۳

نه سرّ عشق با کس می توان گفت

نه منع روز هجران می توان کرد

۴

نه ز لعل تو کامی می توان یافت

نه ترک آب حیوان می توان کرد

۵

اگر بر جان کند حکمش روانست

خلاف امر سلطان می توان کرد

۶

به عید روی آن ماه دل افروز

دل و جان هر دو قربان می توان کرد

۷

تو می دانی که دایم زندگانی

به بوی وصل جانان می توان کرد

۸

دلم را یک شبی بر خوان وصلش

ز لعل دوست مهمان می توان کرد

۹

بگفتا صبر کن در کار وصلم

صبوری از دل و جان می توان کرد

۱۰

اگر جان از جهان خواهد به فرمان

چه گویم ترک فرمان می توان کرد؟

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۳

نظرات