
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۴۸۲
۱
تا دلم با تو عشق بازی کرد
مرغ جان نیز شاهبازی کرد
۲
دیده در حلقه دو زلفش بست
تا لب دوست دلنوازی کرد
۳
دل مسکین من به بوته ی هجر
رفت و عمری که جان گدازی کرد
۴
حسد از باد صبح برد دلم
زآنکه با زلف دوست بازی کرد
۵
چشم شوخ تو وعده ام به وصال
داد و دل رفت کارسازی کرد
۶
منتظر بود دیده بر قد سرو
چون بدیدیم بی نیازی کرد
۷
مردم دیده ام به خون مژه
خرقه ی جان بدان نمازی کرد
۸
دل من بنده است و تو محمود
سالها بر درت ایازی کرد
۹
با وجود غمت دلم به جهان
با سهی سرو سرفرازی کرد
نظرات