جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۹

۱

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

۲

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

۳

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

هجران آن گلرخ مرا در دل شکستم خارها

۴

جور بتان آزری آورد جان ما به لب

ای بر دل افگار من زآن آزری آزارها

۵

یکباره از وصلت دری بگشودیی بر جان من

وز روز هجرانت مرا بر دل نشسته بارها

۶

از شادی وصلت منم محروم و محزون از چه روی

ای جان ز غم بنهاده ای بر جان ما خروارها

۷

گفتم به هجران بیش از این آخر تحمّل چون کنم

گفتا جهان مشتاب تو، صبری بکن در کارها

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۱

نظرات