جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۹۳

۱

صبا آمد پیامی سویم آورد

مگر زان دلبر گلبویم آورد

۲

که بستان شد معطّر از نسیمش

چو از زلف بت مه رویم آورد

۳

هوا گویی ز لطفش مشک بیزست

که بویی زان خم گیسویم آورد

۴

بسی منّت ز باد صبح دارم

کز آن زلف معنبر بویم آورد

۵

خضر سان زندگی از سر گرفتم

که آب زندگی زان جویم آورد

۶

جهان را جان شیرین با تن آمد

حیاتی زآن لب دلجویم آورد

۷

شوم خاک سر کویت نگارا

که آبی از رخت با رویم آورد

تصاویر و صوت

نظرات