جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۹۷

۱

صبا بویی ز تو سوی من آورد

جزاک الله که جانم با تن آورد

۲

ز تیغ غمزه ات آهوی وحشی

خراج چشم تو بر گردن آورد

۳

رخت را مه نمی گویم که مه را

شعاع روی تو در خرمن آورد

۴

گریبان مرادم دست بگرفت

که با لطف تو پا در دامن آورد

۵

شرار آتشین این دل تنگ

خلافی در وجود آهن آورد

۶

هوای کوی آن مه روی ما را

دگرباره به سوی مأمن آورد

۷

نمی دانم چه بویست این مگر باد

پیامی از جهان سوی من آورد

تصاویر و صوت

نظرات