
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۰۴
۱
خوشا مشکی که از زلف تو ریزد
خوشا بادا که از کوی تو خیزد
۲
رخت را در چمن گر گل ببیند
ز شرم روی تو دردم بریزد
۳
ز چشم شوخت آهوی تتاری
خورد زنهار و از پیشت گریزد
۴
دلم در کوی تو جان کرده ضایع
به سر خاک رهت تا چند بیزد
۵
ز وصلم شربتی سازنده ندهد
به هجران همچنین با من ستیزد
۶
سخن گویم ز من گر راست پرسی
چو قدّت سرو در بستان نخیزد
نظرات