
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۰۸
۱
سحرگهی که ز خواب شبانه برخیزد
هزار فتنه ز دور زمانه برخیزد
۲
اگر تو سرو گل اندام در کنار آیی
هزار ناله ی شوق از کرانه برخیزد
۳
کجا کرانه کند یار مهربان از من
اگر غبار وجود از کرانه برخیزد
۴
اگر تو سرو خرامان درآیی از در ما
کدورت از دل ما بی بهانه برخیزد
۵
به سان سرمه کنم توتیای دیده ی خویش
هرآن غبار کز آن آستانه برخیزد
۶
به بوی دانه خال تو هر زمان صنما
کبوتر دلم از آشیانه برخیزد
۷
بسوزد این تتق زرنگار نُه تویی
گرم ز آتش دل یک زبانه برخیزد
۸
کسی که از دو جهان فرد نیست در غم او
گمان مبر که به محشر یگانه برخیزد
۹
نظر به چشم وفا کن دمی به حال جهان
که از میانه فسون و فسانه برخیزد
نظرات