
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۳
۱
ای خجل از شرم رویت آفتاب
وی ز تاب هجر تو دلها کباب
۲
آتش دل را دوا می خواستم
از طبیب و صبر فرمودم جواب
۳
صبر فرمودی مرا در عاشقی
عشق مشکل صبر گیرد در حساب
۴
در غمت هر چند زاری کرده ام
زان دهن نشنیده ام هرگز جواب
۵
چون میسّر نیست وصلت دلبرا
دولتی باشد گرت بینم به خواب
۶
در جهان ملجاء من درگاه تست
بیش ازین روی از من مسکین متاب
۷
پیر گشت از غصّه دوران دلم
یاد باد آن دولت وقت شباب
۸
چون جهان را جز تو دارایی نبود
از چه رو کردی جهان یک سر خراب
۹
رحم کن بر من که در ایام حسن
رحم بر بیچارگان باشد ثواب
نظرات