
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۳۲
۱
ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد
یقین به حال دل ما تو را نظر باشد
۲
بیا به پرسش بیمار تا کنم به فدا
هزار جان گرامی مرا اگر باشد
۳
صبا تو حال دل من چو نیک می دانی
به سوی آن بت رعنا گرت گذر باشد
۴
به گوش او برسان ناله ی مرا و بگو
که آه سوختگان را یقین اثر باشد
۵
مباش ایمن از آه درون دردآلود
که عاقبت اثری زان ستم مگر باشد
۶
اگرچه هست بجای منت بسی دلدار
مرا به جای تو جانا کسی دگر باشد
۷
نیاورم به ببرت ای نگار نقل حضور
از آن جهت که مبادا که دردسر باشد
۸
تو گفته ای که چه کردم بگو به جای جهان؟
کسی دگر بگرفتی از این بتر باشد
نظرات