
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۳۷
۱
هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد
گر بود غافل از آن وجه نه عاقل باشد
۲
هر که در سلسله ی زلف تو ای جان و جهان
درنیاویخت توان گفت که غافل باشد
۳
گرنه خون جگر از دیده خورم در غم تو
پس مرا از غم عشق تو چه حاصل باشد
۴
جنّت و روضه فردوس نخواهد هرگز
هر کسی را که سر کوی تو منزل باشد
۵
گر سرم در سر سودای تو خواهد رفتن
رفتن من ز سر کوی تو مشکل باشد
۶
من قتیل غم عشقت شده ام باکی نیست
اگرم دست نگارین تو قاتل باشد
۷
مدّت هجر تو از حد شد و می دان به یقین
که مرا هجر تو با مرگ مقابل باشد
۸
چون تو بر دفتر عشّاق رسی نیک ببین
که مگر عاشق دلسوخته داخل باشد
تصاویر و صوت

نظرات