جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۵۴۰

۱

تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد

تا کیم آتش سودای تو در جان باشد

۲

درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب

زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد

۳

مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست

چارهٔ درد دلم پیش تو آسان باشد

۴

من بیچاره ندارم به جهان جز تو کسی

لیک چون بنده تو را بنده فراوان باشد

۵

به گل و لاله نظر کی کند این دیدهٔ شوخ

هر کجا قامت آن سرو خرامان باشد

۶

من به عهدش بکنم جان و جهان جمله فدا

اگر آن عهدشکن با سر پیمان باشد

۷

جان و دل را چه محل نام جهان یعنی چه

همه عالم جهت صحبت جانان باشد

تصاویر و صوت

نظرات