
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۵۴
۱
هر کرا دل متمایل به جمالی باشد
در دو چشمش ز رخ یار خیالی باشد
۲
دل بیچاره ام از دست خیالت خون شد
خرّم آن دم که مرا با تو وصالی باشد
۳
نکنی یاد من خسته مبادا صنما
بر دلت از من بیچاره ملالی باشد
۴
چون قد و قامت تو سرو نروید به چمن
چون لب لعل تو گر آب زلالی باشد
۵
گل چو رنگ رخ تو نیست به بستان جهان
یا به بالای بلند تو نهالی باشد
۶
گفتم ای دل مرو اندر پی دلبر زنهار
که فراق رخ آن دوست وبالی باشد
۷
ای دل خسته فراقش به کمالست مگر
شب هجران تو را نیز زوالی باشد
نظرات