جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۵۵۵

۱

گفتم ای دل مگرش مهر و وفایی باشد

یا به درد من دلخسته دوایی باشد

۲

دل ببرد از من بیچاره و در پای افکند

بیشتر زین به جهان جور و جفایی باشد

۳

به در خلوت وصلش شدم از غایت شوق

هیچ بویی نشنیدم که صلایی باشد

۴

دل برفت از بر ما مسکن انسی طلبید

گفتمش جز سر زلفین تو جایی باشد

۵

رایم اینست که جان در قدمت افشانم

دلبرا خوشتر از این رای چه رایی باشد

۶

نسبت قد تو با سرو چمن می کردم

چون بدیدم ز قدت نشو و نمایی باشد

۷

میل بالای تو چون کرد دل سرگشته

گفتم آن روز که بالاش بلایی باشد

۸

حسن را می دهی ای دوست زکاتی باری

هیچ گفتی به سر کوی گدایی باشد

۹

به جفا خاطر مسکین جهانی مشکن

مکن این ظلم که هم روز جزایی باشد

تصاویر و صوت

نظرات