
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۶
۱
در ما فکنده ای چو سر زلف خویش تاب
زین بیش آن مپیچ و سر از سوی ما متاب
۲
تا کی نهان شوی ز دو چشم دلم بگو
هرگز که دید صورت خورشید در نقاب
۳
ما را ز مهر روی تو در دل حرارتیست
تسکین آن نمی شود اّلا به ماهتاب
۴
ماه رخت مدار دریغ از من ضعیف
از ذرّه کی دریغ کند مهر آفتاب
۵
رنجور عشق را ز دِوا چاره ای بساز
زیرا که هست چاره ی بیچارگان ثواب
۶
ای سرو راستی بنشین در دو چشم ما
دانی که جای سرو روانست در سر آب
۷
آتش گرفت در دل ما رحمتی نمای
زان رو که خون همی رود از چشم ما چو آب
۸
گفتم جهان ز عدل تو آبادتر شود
اکنون یقین شدم که تو خواهی جهان خراب
نظرات