
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۷۵
۱
ما را به جهان جز غم روی تو نباشد
منزلگه ما جز سر کوی تو نباشد
۲
مشک ارچه کنندش به سر زلف تو تشبیه
او هیچ نیرزد که به بوی تو نباشد
۳
از دست صبا بوی سر زلف خدا را
بفرست که دلجوی چو بوی تو نباشد
۴
مه گرچه شب افروز و جهان گرد غریبست
بی روی و ریا ماه چو روی تو نباشد
۵
چون دیده ی جان و دلم از حسرت رویت
ای ماه دلفروز به سوی تو نباشد
۶
گل گرچه دلفروز و جهان گرد حریفیست
بویی بودش لیک به بوی تو نباشد
۷
زان زلف چو چوگان چه کند خسته دل من
کاندر غم هجران تو چون گوی تو نباشد
۸
در شانه ی وصل من بیچاره نگارا
چونست که یک تاره ز موی تو نباشد
۹
در کوی غم روی تو ای جان جهانسوز
شب نیست که صد آه ز روی تو نباشد
تصاویر و صوت

نظرات