
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۷۶
۱
چون عارض دلجوی بتم ماه نباشد
ور ماه بود ساکن خرگاه نباشد
۲
از آه دل سوخته ی ما حذری کن
کان دم زنم آهی که کس آگاه نباشد
۳
روی از من بیچاره بپوشید به تندی
بر آینه تندی بجز از آه نباشد
۴
تا چند زنم حلقه صفت سر به در یار
گویند برو در حرمت راه نباشد
۵
گویند چه خواهی به جهان کام دل خویش
ما را بجز از وصل تو دلخواه نباشد
۶
من راهرو راه غم عشقم و دانی
در کوی هوس رفتن بیراه نباشد
نظرات