
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۸
۱
آن ماه اگر فرو کشد از روی خود نقاب
از شرم روش خون چکد از روی آفتاب
۲
بیدار بخت تست ولیکن به چشم ما
ای دوست از چه روی ببستست راه خواب
۳
بازآ که از فراق رخ دلفریب تو
خون می رود ز دیده ی جانم به جای آب
۴
پیش لب چو آب حیات تو عاشقان
از دل کنند آتش و از سینه ها کباب
۵
بر باد داده ای تو چو خاکم ز عشق خویش
آبم ببرده ای تو از آن آتش مذاب
۶
خوی می چکد ز عارض چون یاسمن تو را
گل چون عرق کند بچکد زو به دم گلاب
۷
در خواب دولت شب وصلم نموده اند
تشنه ز حسرت آب تصوّر کند سراب
۸
چون زلف سرکشت دگرم تاب می دهی
زین بیش دلبرا ز من خسته سرمتاب
۹
از غمزه های مست خود ای نور دیده ام
کردی چو چشم خویش جهان سر به سر خراب
نظرات