
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۸۳
۱
تا که شمع جمال او برشد
حال پروانه نوع دیگر شد
۲
پرتوی نور او بتافت ولیک
جان شیرین او در آن سر شد
۳
تا نشستم به مکتب غم تو
درس عشقت تمامم از بر شد
۴
زان تبسم که می کنی جانا
پیش لعلت شکر مکدّر شد
۵
نافه ی زلف تو گشود صبا
که جهانی از آن معطر شد
۶
دلبر از در درآمدم شب دوش
بنشست و به یاد همسر شد
۷
طاقت و صبر و هوشم و دل و دین
در سر کار دوست یکسر شد
۸
دل ز من گم شدست چندین سال
هم به بوی دو زلف رهبر شد
۹
زآب چشمم حذر تو را اولیست
که جهان ز آب چشم ما تر شد
نظرات