جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۵۸۶

۱

چون روز عمر من به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

۲

خون دلم چو بر تو حلالست دلبرا

آخر چرا وصال تو بر ما حرام شد

۳

رحمی به حال زار من خسته دل بکن

کز دست رفت و در پی ماه تمام شد

۴

دیگ هوای زلف تو می پخت در دماغ

مسکین دلم که در سر سودای خام شد

۵

مرغ دلم که کرد به کوی غمت هوا

شست دو زلف یار بدید و به دام شد

۶

زین پیش طبع توسن ما بود بدلگام

واکنون به زخم قمچی ایام رام شد

۷

هرچند در فراق تو حالم خراب بود

با وصل دوست کار جهان با نظام شد

تصاویر و صوت

نظرات