
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۹۶
۱
دوشم ز در آن شمع دلفروز درآمد
و آن تیره شب هجر نگارم به سر آمد
۲
عمریست بپروردمش از آب دو دیده
تا قامت آن سرو دلارا به بر آمد
۳
من منتظر وعده آن عمر گرامی
تا همچو سهی سرو شبی در گذر آمد
۴
گفتم که زدم ناله بسی در شب هجران
المنة لله که چنین کارگر آمد
۵
امسال ز خون جگر ماست تو دانی
کاین گلبن مقصود جهان بارور آمد
۶
لیکن چه توان کرد نصیب من از آن گل
یا خار جفا یا همه خون جگر آمد
۷
من خسته به هجران قدمی بر سر ما نه
تا بانگ برآرند که عمرش به سر آمد
نظرات