
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶
۱
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
۲
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
۳
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
زین بیش میازار دل خستهٔ ما را
۴
از بس که جفا بر من بیچاره پسندی
بر بنده ببخشود ز جورت دل خارا
۵
دردی ز غمت بر دل رنجور ضعیف است
زنهار مکن دور از این درد دوا را
۶
سلطان جهانی و من از خیل گدایان
بنواز زمانی ز سر لطف گدا را
۷
یک روز وفا کن به خلاف ای بت دلخواه
باشد که بگویند به سر برد وفا را
تصاویر و صوت

نظرات