
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۰
۱
دوش روی یار می دیدم به خواب
آن خیال خواب بودم یا سراب
۲
نیست از بخت جهان آن باورم
کم به طالع تابد از وصل آفتاب
۳
از دو زلفت گشته ام سودازده
وز دو چشمت می شوم مست و خراب
۴
مرد عشق دست و بازوی تو نیست
گر بود کیخسرو و افراسیاب
۵
با توأم حنظل چو شهد و شکّرست
بی توأم شکّر بود چون زهر ناب
۶
در لب جوی و میان گل به باغ
خوش بود نالیدن چنگ و رباب
۷
صوت بلبل هر دمی بس خوش بود
جام می با دوستان در ماهتاب
۸
هر کش این دولت میسّر می شود
او چه می خواهد ازین به فتح باب
۹
چون خیالت را دو اسبه تاختی
از چه رو بستی به چشمم راه خواب
۱۰
غمزه خون ریز شد گفتم مکن
از سر مستی جهان یک سر خراب
نظرات