
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۰۰
۱
دل من عشق بازی نیک داند
لبت عاشق نوازی نیک داند
۲
چو بر بازیست دل در کار عشقت
به جان تو که بازی نیک داند
۳
دلم در بوته ی هجران رویت
بر آتش جان گدازی نیک داند
۴
خیالت را دو دیده مردم چشم
به مهمان ترک تازی نیک داند
۵
مرا با روی تو عشقی حقیقیست
ولی مهرت مجازی نیک داند
۶
تو محمودی و جان در بندگیت
تو خود دانی ایازی نیک داند
۷
دل من چون کبوتر می طپد زان
که عشقت شاه بازی نیک داند
۸
جهان در کار عشقت کرد جان را
چرا کاو عشق بازی نیک داند
نظرات