
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۰۴
۱
عاشقان گل رخسار تو بستان طلبند
وز قد سرو وشت شیوه و دستان طلبند
۲
همچو پروانه سرگشته دل خلق جهان
بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند
۳
بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست
عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند
۴
در فراق رخ تو ناله برآورد هزار
ناله و سوز سحرگاه ز دستان طلبند
۵
غمزه ی شوخ و لب لعل تو با همدگرند
ره زن و باج خود از باده پرستان طلبند
۶
به شب دولت وصل تو ندارم دستی
تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند
۷
چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب
راستی و خرد و عقل زمستان طلبند
نظرات