
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۰۸
۱
وصالت دوای دل دردمند
در وصل از این بیش بر ما مبند
۲
مکن گریه چون ابر بر جان من
چو گل بر من و حال زارم مخند
۳
مسوزان مرا از فراق رخت
که او آتش است و دل ما سپند
۴
که دارد بتی مهوش همچو من
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
۵
نخواهم به هر دو جهان جز تو کس
اگر روز حشرم مخیر کنند
۶
نگیرد دلم انس با هیچکس
گرم بی رخ تو به جنّت برند
۷
چو تیر جفایت ببارد ز ابر
نشاید که مژگان به هم برزنند
۸
اگر در غمت ناله ای بشنوی
ز مردان نه مردند ایشان زنند
نظرات