
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۱۳
۱
مرا با درد عشقت آفریدند
میان عاشقان ما را گزیدند
۲
دل و جان در سر کار تو کردیم
جهانی قصه ی دردم شنیدند
۳
بسی گشتند در بستان فردوس
چو بالایت سهی سروی ندیدند
۴
عجب نامهربانی با من ای دوست
چرا مهر تو را از ما بریدند
۵
برآمد ماه رویش شام بر بام
همه چشمی در او از دور دیدند
۶
چو دیدند آن مه خورشید منظر
سرانگشت تعجّب را گزیدند
۷
بگفتم ماه رویا بی وفایا
بگفت آری بدین عیبم خریدند
نظرات