جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۲۵

۱

عاقبت درد من خسته سرایت بکند

از فراق تو بسی با تو شکایت بکند

۲

آنچه دیدم ز جفای فلک و جور رقیب

بخت شوریده ی من با تو حکایت بکند

۳

درد هجران تو افکند در آتش دل من

مگرم وصل تو ای دوست حمایت بکند

۴

جان رسیدم به لب از شدّت هجران جانا

لطف جان پرور تو بو که عنایت بکند

۵

چه شود ای بت بگزیده ی من گر ز کرم

دل ما را شب وصل تو رعایت بکند

۶

گر به خون دل ما هست رضایت صنما

دل مسکین به جهان عین رضایت بکند

۷

گر خرامی سوی ما همچو سهی سرو روان

بجز از جان چه فدای کف پایت بکند

تصاویر و صوت

نظرات