جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۲۶

۱

سرو قدّت سایه تا بر ما فکند

شور و غوغا در وجود ما فکند

۲

بر جهان دل دیده را بگشود باز

تا نظر بر آن قد و بالا فکند

۳

هیچ می دانی سنان غمزه اش

در سر بازارها سرها فکند

۴

آن دو زلف عنبرآسایش دگر

جان ما در بوته ی سودا فکند

۵

وعده ی وصلش که می دادم به شب

آن نگار شوخ با فردا فکند

۶

گفته بودم دست من گیرد به وصل

همچو زلف خویشتن در پا فکند

۷

مردم چشمم به سربار از غمش

این دو دیده بر سر دریا فکند

۸

لعل در پاشش ز شور شکّرین

آتشی در لؤلؤ لالا فکند

۹

غمزه غمّاز آن دلبر ببین

بار دیگر در جهان غوغا فکند

تصاویر و صوت

نظرات