
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۳۲
۱
چشمان تو مست و ناتوانند
پر فتنه و شهره ی زمانند
۲
در وصف تو طوطیان هندی
یک سر همه لال و بی زبانند
۳
سر بر سر این خط و بناگوش
بنهاده چه پیر و چه جوانند
۴
بردار ز رخ حجاب تا خلق
حیران جمال تو بمانند
۵
قومی نکشیده تلخی هجر
قدر شب وصل تو چه دانند
۶
بر روی تو عاشقان بسی هست
بعضی به ملا چه در نهانند
۷
شب تا به سحر ز عشق رویت
با ناله و آه و با فغانند
۸
همچون دهن تو عاشقانت
از هستی خویش در گمانند
۹
در کوی غمت نشسته بر خاک
پیوسته ز دور پاسبانند
۱۰
عشاق بجز غمت چه خواهند
از بهر غم تو در جهانند
۱۱
هم رحم کنند بر گدایان
شاهان جهان چو می توانند
نظرات