جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۴۳

۱

تا به چند آن غمزه از من دلربایی می‌کند

می‌رود با جای دیگر آشنایی می‌کند

۲

روشنایی چشم من باشد روا باشد که یار

شمع رویش جای دیگر روشنایی می‌کند

۳

در وفاداری او جان داده‌ام من سال‌ها

آن نگار من به عادت بی‌وفایی می‌کند

۴

در جهان یک دل نماند از دست آن عیار و او

همچنان از خلق عالم دلربایی می‌کند

۵

جان فدا کردم به روز وصل او آخر چرا

آن نگار بی‌وفا از من جدایی می‌کند

۶

بود رندی لاابالی در سرابستان عشق

این زمان از طالع من پارسایی می‌کند

۷

دل چو تن را پادشاهست ای عزیز من ببین

پادشاهی بر سر کویت گدایی می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات