جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۴۹

۱

دل را نسیم زلف معنبر دوا بود

تا دوست را عنان عنایت کجا بود

۲

من زهر شربت شب هجران چشیده ام

شهد لبت به جام رقیبان چرا بود

۳

من تشنه ام به آب زلال وصال تو

سیراب دیگری ز لبت کی روا بود

۴

حسن و وفا از آنکه ندارند اتفّاق

هر جا که مهوشیست چنین بی وفا بود

۵

بیگانه گشته ای ز من ای دوست بی سبب

جورت بگو چرا همه بر آشنا بود

۶

لطفت مگر بگیردم این دست ناتوان

ورنه بگو که سعی جهان تا کجا بود

۷

ای دل اگر جفا بری از دوست عیب نیست

کار بتان دلبر بدخو جفا بود

تصاویر و صوت

نظرات