
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۵۱
۱
خاطرم از هر دو کون آزاد بود
با خیالش روز و شب دلشاد بود
۲
در خیالم قدّ آن دلبر گذشت
چون بدیدم قامت شمشاد بود
۳
پیش قدّش بنده گشتم رایگان
گرچه یار ما چو سرو آزاد بود
۴
داد من یک لحظه از وصلش نداد
وآنچه کرد او بر من از بیداد بود
۵
بر سر کوی جفایش از دلم
شب همه شب ناله و فریاد بود
۶
قول و عهدی بود ما را در میان
عهد بشکستی و قولت باد بود
۷
چون وفایی نیست در عهد جهان
زان سبب عهد تو بی بنیاد بود
نظرات