جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۶۴

۱

آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود

برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود

۲

دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی

امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود

۳

شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم

زآن رو که غمت در دل من نقش نگین بود

۴

گفتم که شبی دست به وصلم نگرفتی

گفتا چه کنم دشمن بدخو به کمین بود

۵

فریاد که یک دوست ندیدم به جهان من

دشمن چه توان گفت که یک روی زمین بود

۶

بگذشت و نظر بر من دلخسته نینداخت

هرچند که جانم ز غم عشق حزین بود

۷

ما یک سر موی از سر مهرت نگذشتیم

برگشتی و با مات چه افتاد و چه کین بود

۸

هر چند که بدحال و پریشانم و غمگین

امید چنانست که بهبود من این بود

۹

ما جان و جهان در ره عشق تو نهادیم

دل بردی و گر جان ستدی بنده رهین بود

تصاویر و صوت

نظرات