جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۶۷

۱

کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود

بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود

۲

بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند

بر درد این غریب ستمکش چرا نبود

۳

جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار

با مات جز ملامت و جور و جفا نبود

۴

نام وفا نبود به عالم ستمگرا

یا بود و در مزاج تو هرگز وفا نبود

۵

صلحست در میانه معشوق و عاشقان

دایم میان ما بجز از ماجرا نبود

۶

بردی دل حزینم و دادی به دست غم

ظلمی چنین صریح نگارا روا نبود

۷

رفتم به سوی محتشمی کاو نظر کند

بر جانب گدا نظرش گوییا نبود

۸

سلطان لطف آن صنم گلعذار را

پروای این غریب نزار گدا نبود

۹

آنچ از وفا و جور توانست بر دلم

کرد و ز روی ماش همانا حیا نبود

۱۰

بودم به دل گمان که ندارد وفا و مهر

دیدی که عاقبت نظر ما خطا نبود

۱۱

زان رو که هست کام دلش حاصل از جهان

بودش فراغتی و غم بی نوا نبود

تصاویر و صوت

نظرات