
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۶۹
۱
گرم چه داعیه ی عشق آن نگار نبود
به گرد کوی وصالش مرا گذار نبود
۲
کناره کردم از آن آستان ز بیم رقیب
به اختیار خودم گرچه بخت یار نبود
۳
ز غیب دامن وصلش فتاد در دستم
ولی چه سود دریغا که پایدار نبود
۴
به باغ عیش گل آرزو همی چیدم
به کام خویش زمانی که بیم خار نبود
۵
به بوستان وصالش نوای مرغ دلم
ز شوق آن رخ چون گل کم از هزار نبود
۶
به هر چمن که رسیدم گلی طلب کردم
به رنگ رویش و در هیچ لاله زار نبود
۷
هزار سحر که بنمود نرگس رعنا
یکی به شیوه ی آن چشم پر خمار نبود
۸
هزار ناله بکردم ز درد و یک سر مویی
به هیچ در دل سنگین آن نگار نبود
۹
هزار شربت زهر از غم جهان خوردم
ولی به تلخی اندوه هجر یار نبود
نظرات