جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۷۰

۱

ز ابر بر رخ ماهم نقاب خوش نبود

ز دیده بر رخ جانم شراب خوش نبود

۲

تو تا به چند جگر خوردنت بود عادت

مخور که از جگر ما کباب خوش نبود

۳

مپوش روی چو خورشید خویشتن به نقاب

که با رخ چو خورت ماهتاب خوش نبود

۴

رخت گلست و خوی عارض تو همچو گلاب

به روی چون گل تو جز گلاب خوش نبود

۵

لب تو شکّر شیرین جفا مگو بر من

که تلخ گفتن ار آن لب جواب خوش نبود

۶

طبیب درد منی نوش خواهم از لب تو

به صبر کرده ملوث جواب خوش نبود

۷

در آتشم ز غم رویت ای پری پیکر

چنانچه در دهنم بی تو آب خوش نبود

۸

به دیده گفتم خوابت حرام باد امشب

که با خیال رخ دوست خواب خوش نبود

۹

جهان ز آب روان می شود چنین معمور

کنار آب چو باشد سراب خوش نبود

تصاویر و صوت

نظرات