جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۷۳

۱

تا دلم را کرده ای مأوای خود

من ندارم در غمت پروای خود

۲

منّتی باشد به عید روی تو

گر کنی قربان مرا در پای خود

۳

چشم ما بین تا به خود عاشق شوی

سرو جانم بر قد و بالای خود

۴

چشم و روی و زلف و خال و رنگ و بوی

خوب داری هر یکی بر جای خود

۵

عنبر و کافور و عود و مشک ناب

کرده ای هرچار را لالای خود

۶

عالمی شیدا و حیران کرده ای

دلبرا بر روی شهرآرای خود

۷

سرو چون قدّ تو را در باغ دید

شرمش آمد از قد زیبای خود

۸

سرگذشتم دوش بی روی تو بود

زآب چشم شوخ خون پالای خود

۹

گر بجویی در همه ملک جهان

کی توانی یافتن همتای خود

تصاویر و صوت

نظرات