جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۸۱

۱

ما را وصال دوست میسّر نمی شود

دل جز به بوی زلف تو رهبر نمی شود

۲

کاشانه دلم که ز هجران خراب شد

بی پرتو جمال منوّر نمی شود

۳

قند مکررست مرا یاد وصل تو

زان روی ذکر دوست مکرر نمی شود

۴

رخسار من ز هجر تو زر شد ولی یقین

اسباب عشق بازی بی زر نمی شود

۵

تا چند وعده ای به خلافم دهی بتا

یک شب شب وصال مقرّر نمی شود

۶

چون ابروی کجت ندهم وعده ی وصال

چون قدّ خویش راست بگو گر نمی شود

۷

جز درس عشق تو در مکتب خرد

ما را به جان دوست که از بر نمی شود

۸

هر شب خیال دوست مقامش دو چشم ماست

دارم عجب که دامن او تر نمی شود

۹

تا دیده ی را محلّ جهان بین نمی کنند

در عالم وجود تو سرور نمی شود

تصاویر و صوت

نظرات