
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۸۸
۱
مرا چو دامن وصلت شبی به دست آید
و یا ز زلف تو تاری گرم به شست آید
۲
ز لعل تو بر بایم به حیله بوسی چند
اگرچه غمزه خونریر یار مست آید
۳
هرآنکه چشم تو را دید و آن لب میگون
یقین شدم که از آن باده می پرست آید
۴
به ناز اگر بخرامی دمی سوی بستان
به پیش قامت تو سرو ناز پست آید
۵
به رغم سرو چمن دلبرا ز جا برخیز
که با وجود قدت سرو در نشست آید
۶
به کارگاه خیال از تو می کشم نقشی
مگر حریر وصالم شبی به دست آید
۷
به روی من بگشا از جهان دری یا رب
مباد آنکه در وصل او به بست آید
نظرات