
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۹۲
۱
نشستم تا مگر ماهی برآید
نگاری نازنین از در درآید
۲
دلم چون برده ای از در درآیم
که جانت را وصالت درخور آید
۳
مکن زین بیش بر ما جور و خواری
که دور حسن تو هم با سرآید
۴
چو خوشه سرکشیدن نیست راهی
که دانه گر بیفتد واسر آید
۵
برو در صبر کوش ای دل یقین دان
که سرو ناز ما از در درآید
۶
کنم جان و جهان ایثار پایش
اگر مهمان ما آن دلبر آید
۷
اگر جور و جفایش این چنین است
جهان از دلبر و از دل برآید
نظرات