
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۶۹۹
۱
بر دلم جز جفا نمی آید
وز تو بوی وفا نمی آید
۲
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمی آید
۳
گفته بود او درآیم از در وصل
آن ستمگر چرا نمی آید
۴
چه توان کرد چون ز دست مرا
هیچ غیر از دعا نمی آید
۵
درخور بندگان درگاهت
هیچ خدمت ز ما نمی آید
۶
جنگ را بسته ای میان و ز تو
بوی صلح و صفا نمی آید
۷
او خطایی بچه ست و می دانم
که از او جز خطا نمی آید
۸
یار بیگانه گشت تا دانی
زان بر آشنا نمی آید
۹
پادشاه جهان تویی ز چه روی
نظرت بر گدا نمی آید
تصاویر و صوت

نظرات