
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۰۹
۱
مرا زین بیش درد دل نباید
وگر دردم دهی دیگر نشاید
۲
نشاید جور با یاران یکدل
اگرچه دوستی در دل فزاید
۳
چو سروش بر دو چشم خود نشانم
به سوی ما اگر یک لحظه آید
۴
اگر تخم جفا کارد به جانم
به دم مهر گیاهِ او برآید
۵
نگردم از وفایش تا توانم
به عهدش گر جهان بر من سرآید
۶
ز جورش گویم ای دل ترک او کن
بر اینم جان من گر دلبر آید
۷
دلا در راه عشقش سر فدا کن
به پیش ما دمی کان دلبر آید
نظرات